عشق یعنی...

 

 

                                                  

سلام به همه دوستای خوبم

پیشاپیش عید سعید قربان و عید غدیر خم رو به شما عزیزان تبریگ میگم.

بیاین تو این روزای خوب و قشنگ خدا برای همدیگه دعا کنیم ،

خصوصا بیماران.

منم از همگی شما التماس دعا دارم خصوصا روز عرفه...

               

شبهاي دراز بي عبادت چه كنم...

طبعم به گناه كرده عادت چه كنم...

گويند كريم است و گنه مي بخشد...

گيرم كه او ببخشد و ، من زخجالت چه كنم .

           

من این ترانه رو خیلی دوست دارم.

یاد من می افتی یا نه؟

وقتی می بوسه تورو،  یاده من می افتی هیچوقت !

وقتی نازت می کنه ، یاده من می افتی هیچوقت !

وقتی گل میده بهت ،یاده میخکام می افتی !

وقتی زل زدی بهش ، یاده شکلکام می افتی یا که نه؟

یاده من می افتی هیچوقت یا که نه؟

وقتی گریه میکنی ، سرتو بغل میگیره ؟

وقتی میخندی بهش ، برای خنده هات میمیره ؟

وقتی با همیگه اید کنار هم اینور و اونور !

وقتی چشم غرٌه میری ، واسه چشات میزنه پرپر ؟

تورو دوست داره مثل من یا که نه ؟

تورو رو چشاش می ذاره یا که نه ؟

وقتی آهنگی که با هم میشنیدیم و گوش میدی ،

یاده من می افتی ؟

کوچه هایی که با هم رفتیم و میری ،

یادم می افتی؟

وقتی دوستای قدیمو میبینی ، یادم می افتی؟

خیلی دوست دارم بدونم که حالت چطوره راستی !

هنوزم عکسامو نگه داشتی یا نه؟

هوای طوطی مونو داشتی یا نه؟

یاده من می افتی هیچوقت ؟

وقتی گریه می کنی ،سرت رو تو بغل میگیره ؟

وقتی می خندی بهش ، برای خنده هات میمیره ؟

وقتی دلگیره ازت ،تورو می بخشه مثل من ؟

واسه خندوندن تو می کشه ، نقشه مثل من ؟

تورو دوست داره ، مثل من یا که نه ؟

اشکات رو تنش میباره ،  یا که نه ؟

تورو دوست داره ، مثل من یا که نه ؟

تورو رو چشاش مذاره یا که نه ؟

مثل من .....

            

   عشق یعنی ...

عشق یعنی مستی و دیوانگی

عشق یعنی با جهان بیگانگی

عشق یعنی شب نخفتن تا سحر

عشق یعنی سجده ها با چشم تر

عشق یعنی سر به دار آویختن

عشق یعنی اشک حسرت ریختن

عشق یعنی در جهان رسوا شدن

عشق یعنی مست و بی پروا شدن

عشق یعنی سوختن با ساختن

عشق یعنی زندگی را باختن

عشق یعنی انتظار و انتظار

عشق یعنی هر چه بینی عکس یار

عشق یعنی دیده بر در دوختن

عشق یعنی در فراقش سوختن

عشق یعنی شعله بر خرمن زدن

عشق یعنی رسم دل بر هم زدن

عشق یعنی لحظه های التهاب

عشق یعنی لحظه های  ناب ناب

عشق یعنی با پرستو پر زدن

عشق یعنی آب بر آذر زدن

عشق یعنی سوز نی ، آه شیان

عشق یعنی معنی رنگین کمان

عشق یعنی شاعری دلسوخته

عشق یعنی آتشی افروخته

عشق یعنی با گلی گفتن سخن

عشق یعنی خون لاله بر چمن

عشق یعنی دیده بر در دوختن

عشق یعنی در فراقش سوختن

عشق یعنی یک تیمم ،یک نماز

عشق یعنی عالمی رازو نیاز

عشق یعنی چون محمد پا به راه

عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه

عشق یعنی بیستون کندن به دست

عشق یعنی زاهد اما بت پرست

عشق یعنی همچو من شیدا شدن

عشق یعنی قطره و دریا شدن

عشق یعنی یک شقایق غرق خون

عشق یعنی درد و محنت در درون

عشق یعنی یک تبلور یک سرود

عشق یعنی یک سلام و یک درود

عشق ....

         آمدنی بود نه آموختنی ....

           

     

پاداش

 

             


             گفتمش: دل میخری؟! پرسید چند؟! 

                گفتمش: دل مال تو، تنها بخند. 

                خنده کرد و دل ز دستانم ربود

                تا به خود باز آمدم او رفته بود 

              دل ز دستش روی خاک افتاده بود

               جای پایش روی دل جا مانده بود

                           
                              

رنگین کمان پاداش کسانیست که تا اخرین لحظه زیر باران میمانند...

 

    

 

                          موج

منم آن موج بی آرام و سرکش

که سرگردان به دریای غریبون

مرا دیگر رفیق و همدمی نیست

به شهر نابسامان فریبون

با غرورو با شتاب ،بر سینه ی نرم آب

 دیوانه می خزیزدم

در غایت تنهایی ،بر انبوه سیاهی

جز خود نمیشنیدم

خروشان و بسته چشم ، با کوله باری از خشم

می رفتم از خشم خود ، دنیا ویرانه سازم

در دفتر زندگی ، از خود افسانه سازم

اما ز بازی زمان ، گمراه و غافل بودم

در اوج پرواز  ،هوای خواهش دل بودم

در سر نبود اندیشه ای جز فکر ویرانگری

غافل من از افسانه ی طوفان و ساحل بودم

موجم ولی خاموش و خسته

با دست خود در هم شکسته

آری من آن کوه غرورم

درمانده و از پای نشسته

پیچیده طوفان در وجودم

شد پاره از هم تارو پودم

در لحظه های واپسین ،پیک اجل آمد مرا

افتادم و از پای نشستم

بیداد طوفان آنچنان ،بر سنگ ساحل زد مرا

چون شیشه ای در هم شکستم

گفتم به خود ای موج سرگردان که آخر

بنگر به خود چه بودی و اکنون چه هستی

حاصل چه بود از آن غرور بی دلیلت

آخر به دست صخره ی ساحل شکستی

موجم ولی خاموش و خسته

با دست خود در هم شسگسته

آری من آن کوه غرورم

درمانده و از پای نشسته

 

 

 

آنچه من میخواهم

 

       

در جاده ای دورافتاده ، پیش می روم

شب آرام است ، صحرا به خداوند گوش فرا داده

و ستاره ای با ستاره ی دیگر حرف میزند

آسمان با شکوه و شگفت اور است

و زمین در فروغی آبی رنگ فرو رفته

نمیدانم چرا غمگین و اندوهناکم ؟

آیا تاسف چیزی را میخورم ؟

آیا منتظر چیزی هستم ؟...

دوست دارم همه چیز را فراموش کنم

اما نمیخواهم در خواب سرد مرگ فرو روم

میخواهم طوری برای ابد بخوابم

که نیروی زندگی در سینه ی من قرار گیرد

و نفسهای آرام سینه ام را بالا و پائین برد

تمام شب و تمام روز آواز دلنشینی با نغمات دلنشین و

عاشقانه ی خود گوش مرا بنوازد

و بید مجنون زیبا شاخه های خود را بر من فرود آورد

و زمزمه کنان همیشه سبز و خرم باشد....

 

خاک

 

  بر خاک بخواب نازنین تختی نیست

                 آواره شدن حکایت سختی نیست

 از اشکهای پاک خود فهمیدم

                لبخند همیشه راز خوشبختی نیست

             TinyPic image

 

TinyPic image

من ويک خاطره باز

 

می کشد دست نياز

 

روی پيشانی شهر

 

غم تقدير مرا

 

ساده است اين دل من

 

که خودش را که سپرد

 

به غم ماهی تنگ

 

روزها از پی هم

 

می رود اين پاکی

 

تا ببارد به کسی

 

تا که باشد ناجی ماهی تنگ

 

غم بی آبی دوست

 

درد رفتن از تنگ

 

به دل دريا ها

 

ماهی اما که خودش قلب نداشت

 

که مرا کرد فراموش دلش

 

ساده است اين دل من

 

که خودش را که سپرد

 

به غم اين ماهی

 

ماهی رفته به دريای سپيد

 

ماهی آزاد تنگ

 

من ويک خاطره باز

 

می کشم دست نياز

 

دل من می خواهد

 

گاه باشد دريا

 

يا که باشد شيشه تنگ بلور

 

تا بيايد به وجودش هر دم

 

عشق يک ماهی تنها شده از تنگ خيال

TinyPic image

زیباترین قلب

زیباترین قلب

مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد  که زیباترین قلب

 را در آن  شهر دارد. جمعیت زیادی گرد آمدند. قلب او کاملا سالم بود

 و هیچ خدشه ای بر آن وارد نشده بود. پس همه تصدیق کردند که قلب

او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیده اند. مرد جوان   در

 کمال افتخار ... با صدایی بلند تر به تعریف از قلب خود پرداخت.

ناگهان پیرمردی جلوی جمعیت آمد و گفت:

« اما قلب  تو به زیبایی قلب من نیست.»

مرد جوان  و  بقیه ی  جمعیت به قلب پیرمرد نگاه کردند. قلب او

 با قدرت تمام می تپید. قسمت هایی از قلب او  برداشته شده  و 

 تکه هایی جایگزین  آنها شده  بود.  اما آنها بدرستی جاهای خالی

را پر نکرده بودند و گوشه هایی دندانه دندانه در قلب او دیده می شد.

در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت که هیچ تکه ای آنها راپر

 نکرده بود. مردم با نگاهی خیره به او می نگریستند  و  با خود  فکر

می کردند این پیرمرد چطور ادعا می کند که قلب زیباتری دارد.

مرد جوان به قلب پیرمرد  اشاره  کرد  و با خنده  گفت :

« تو حتما شوخی می کنی...قلبت را با قلب من مقایسه کن.

قلب تو تنها مشتی زخم و خراش و بریدگی است.»

پیرمرد گفت:« درست است قلب تو سالم  به نظر  می رسد  اما من

 هرگز قلبم را  با قلب تو  عوض نمی کنم. می دانی؟ هر کدام از این

 زخم ها نشانگرانسانی است که من عشقم را به او داده ام. من بخشی

 از قلبم را جدا کرده ام و به او بخشیده ام.  گاهی او  هم  بخشی ازقلب

خود را به من داده که به جای آن تکه ی بخشیده شده قرار دادم.

 اما چون این تکه ها مثل هم نبوده اند  گوشه هایی دندانه دندانه در

قلبم دارم که برایم عزیزند. چرا که یادآور عشق میان دو انسان هستند.

بعضی وقتها بخشی از قلبم را به کسانی  بخشیده ام  اما  آنها چیزی از

 قلب خود به من نداده اند. اینها همین شیارهای عمیق هستند. گرچه

دردآورنداما یادآور عشقی هستند که داشته ام. امیدوارم که آنها نیز

 روزی بازگردندو این شیار های عمیق را با تکه ای که من درانتظارش

بوده ام پر کنند...

حالا می بینی که زیبایی واقعی چیست؟»

مرد جوان بی هیچ سخنی ایستاد. در حالی که اشک از گونه هایش 

سرازیر بود به سمت پیرمرد رفت. از قلب جوان و سالم خود تکه ای

 بیرون آورد و با دستهای لرزان به پیرمرد تقدیم کرد. پیرمرد آن را

 گرفت و در قلبش جای داد و  بخشی  از قلب  پیر و زخمی  خود را

 جای  زخم قلب مرد جوان گذاشت.  مرد جوان به قلبش نگاه کرد.

 دیگر سالم نبود .... اما از همیشه زیباتر بود.

عشق از قلب پیرمرد به قلب او نفوذ کرده بود.

      TinyPic image

 

           این گل قشنگم تقدیم به شما که صاحب قشنگترین قلب دنیایی

                   TinyPic image