"خسته ام "
دلم گرفت از آسمون ، هم از زمین ، هم از زمون
تو زندگیم ، چقدر غمه ، دلم گرفته از همه
ای روزگار لعنتی ، تلخه بهت هر چی بگم
من به زمین و آسمون ، دست رفاقت نمیدم
-----------------------------------------------------------------------
" خسته ام "
خسته ام از هجوم افکار
خسته از این تن تب دار
خسته از ، ناباوریها
این همه بی یاوریها
خسته از دل خوش کٌنکها
برای این آدمکها
خسته از ، هر چی که دارم
چه خوب ، چه بد
یا اونایی که ندارم
خسته از ، حرفای پوشالی
از آدمای تو خالی
خسته از ، حرفای گفته
حرفای سرپوش گذاشته یا نگفته
خسته ام ، از همه ی دلتنگیا
از این زندگی ، که همش شده ریا ...
خسته از ، نگاه مردم
از توقعات ، آدمای بی ترحم !!!
خسته ام ، از زنده بودن
دل به یاری نسپردن
خسته ام ، خسته و تنها...!
کاشکی ، وقتش برسه
آروم بشه ، این تن تب دار...


آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت